مصرف مواد از یک سو به وسیله الگوبرداری، تقلید و تقویت در حوزه روابط فردی آموخته میشود و از سوی دیگر تحت تاثیر عوامل درون فردی همچون خودکارآمدی، شناختها و باورهای فرد قرار میگیرد. رفتارهای مصرف مواد از یک طرف به مصرف یا سوء مصرف مواد در میان الگوهای نقش خصوصاً والدین، دوستان و همسالان مربوط است و از طرف دیگر به نگرشها و باورهای مثبت الگوهای نقش در مورد مواد و نیز توانایی ادراک شده برای مصرف یا امتناع از مواد بستگی دارد.
[1]Ainsworth M. D. S, Blehar M. C, Waters E., Wall S., (1978). Editors. Patterns of attachment: a psychological study of the strange situation. Hillsdale, N. J: Erlbaum, 230-450.
[2]Bowlby
[3]Bowlby J. (1980). Editor. Attachment and loss: sadness and depression. New York: Basic Books.
[4]رحیمی موقر و ایزدیان، مطالعه مروری وضعیت مصرف مواد در دانشجویان کشور، نشریه پایش، بهار 1385، دوره ، 5 شماره 2.
در واقع مصرف مواد به عنوان رفتاری شناخته میشود که نتیجه تعامل بین عوامل فردی و بین فردی است؛ زمانی که یک نوجوان با ویژگیهایی همچون تابآوری و عزت نفس پایین، احساس طرد و جدایی از سوی خانواده، با باورها و نگرشهای مثبت نسبت به مواد در تعامل با موقعیتها و افرادی قرار دارد که ترغیب کننده یا تصدیق کننده مصرف مواد هستند، بیشتر در معرض مصرف مواد قرار میگیرد.
عواملی متعددی مانند وجود فقر مالی، مشکلات خانوادگی و تربیت نادرست فرزندان، اختلاف زناشویی، وجود الگوهای نامناسب و تابآوری پایین از عوامل عمده گرایش به اعتیاد میتواند محسوب شود. با وجود اینکه عوامل شروع مصرف ممکن است کنجکاوی باشد؛ عوامل تداوم آن میتواند با سبک دلبستگی ارتباط داشته باشد. جدایی از منبع ایمنی بخش میتواند با گسستگی ارتباط فرد با منابع انسانی اطراف و گرایش او به مصرف مواد برای فرار از ترسها، اضطرابها و... ارتباط داشته باشد. سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا قابل تشخیص است؛ افراد ایمن ضمن تصدیق موقعیت به سادگی از دیگران کمک میگیرند، اجتنابگرها در تصدیق موقعیت و جستجوی کمک و حمایت با مشکل مواجهه میشوند و نشان برجسته دوسوگرها حساسیت بیش از حد نسبت به عواطف منفی و نگارههای دلبستگی است.[1]
بالبی[2]معتقد است که نیاز به دلبستگی یک نیاز نخستین است که از هیچ نیاز دیگری مشتق نشده است و نیازی اساسی برای تحول شخصیت است؛ او معتقد است امنیتی که به وسیله دلبستگی ایجاد میشود، مهمترین ویژگی روابط در سراسر زندگی و رابطهی اولیه را به عنوان الگویی برای روابط اجتماعی آینده معرفی میکند. در واقع مراقبتهای حساس و پاسخگو با فراهم ساختن آسایش، حمایت و حفاظت و همچنین کمک به آنها برای ایجاد الگوهای مثبت از خود و دیگران به عنوان یک پایگاه ایمن عمل میکنند. برعکس مراقبتهای نامناسب با اضطراب، عصبانیت، انکار استقلال و وابستگی به خود و سرکوبی نیازها و آسیبپذیری، مرتبط است.[3]
تحقیقات نشان میدهد، تقلید از رفتار والدین، درونی سازی ارزشها و رفتارهای خانواده و شیوههای کنترل اجتماعی و انضباطی والدین، آمادگی فرزندان را برای مصرف مواد متاثر میسازد. به عبارتی سبک تعامل خانوادگی به عنوان یکی از مکانیزمهای تاثیرگذار بر سبک دلبستگی بسیار حائیز اهمیت است. وجود مشکلات خانوادگی و ارتباطی بیشتر در سبک تعامل خانوادگی افراد مبتلا به اختلال مصرف مواد، فراوانی بیشتر سبک دلبستگی ناایمن در فرزندان این خانوادهها را توجیه میکند.
بر اساس مطالعات انجام شده، بیتوجهی مادر نسبت به نیازهای فرزند باعث میشود خودتنظیمگری با موفقیت انجام نشود و ساختارهای روانی مرتبط با کنترل درونی رفتار شکل نگیرد؛ خودتنظیمگری به تلاشهای خود برای تغییر موقعیت شامل افکار، هیجانها، تکانهها، امیال، رفتارها و فرایندهای هیجانی گفته میشود. به عنوان مثال میان افراد مبتلا به سوء مصرف مواد، محرومیت اجتماعی بیشتر، خود تنظیمگری پایین و استرس بیشتری وجود دارد، در مقابل افراد با خود تنظیمگری بالاتر در مواجهه با شرایط استرسزا بهتر از خود در مقابل آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد محافظت میکنند.
بنابراین افراد دارای خودتنظیمگری پایین به امور و اشیای بیرونی وابستگی پیدا میکنند و مصرف مواد یکی از شیوههای جبران کمبودهای درونی آنها محسوب میشود. از این رو، میتوان از تجربیات آسیبزای دوران کودکی که مربوط به سرخوردگیهای شدید در ارتباط با مادر است به عنوان یکی از مکانیزم های تاثیرگذار بر سبک دلبستگی استفاده کرد. بیتوجهی بیشتر مادر نسبت به نیازهای کودکان در دوران کودکی در خانوادههای مبتلاء به اختلالهای مصرف مواد، فراوانی بیشتر سبکهای دلبستگی ناایمن در فرزندان این خانوادهها را توجیه میکند.
نهایتاً افراد دارای سبک دلبستگی ایمن هنگام مواجهه با استرسهای هیجانی به جستجوی حمایت اجتماعی میپردازند در حالی که افراد دارای سبک دلبستگی ناایمن برای خود تنظیمگری عاطفی به روشهای دیگر مانند مصرف الکل با مواد روی میآورند.
مصرف مواد همراه با پیامدهای ناخوشایند آن از مهمترین دغدغههای فکری و یکی از مهمترین آسیبهای اجتماعی است که امروز کشور ما هم بسیار با آن روبرو است. ارتباط مصرف مواد و رفتارهای اعتیادآور با سایر انحرافات از یکسو و پیوند عمیق آن با مشکلاتی مانند انواع اختلالات روانی، فرار از منزل، پرخاشگری و خشونت در رفتارهای اجتماعی، دزدی، افت تحصیلی، خودکشی و فحشا نشان از اهمیت توجه ویژه به این حوزه دارد.
در شناسایی عوامل خطر و محافظتی مصرف مواد، به ویژه در مورد رفتار فرد سه سازه مهم است، این سه عبارتند از: نگرشها، هنجارها و خوداثربخشی(خودبسندگی)؛ در این میان خوداثربخشی از اهمیت بالایی برخوردار است. خوداثربخشی به معنای کنترل رفتاری ادراک شده است که میزان دشواری یا آسودگی اجرای یک رفتار را در نتیجه تجربه فرد نمایان میکند. بر اساس این نظریه، خوداثربخشی نقش بسیار مهمی در رفتار فرد به گونهای که حتی اگر فرد نگرشهای مثبتی در مورد یک رفتار داشته باشد و انتظار تایید آن را نیز از دیگران داشته باشد، در صورتی که احساس کند اجرای آن رفتار فراتر از توانایی و کنترل اوست، آن عمل را انجام نمیدهد.
در ارتباط با مصرف مواد تفکیک دو نوع اثربخشی ضروری است؛ یکی از آنها که به آن خوداثربخشی مصرف میگویند به معنای عقاید و باورهای توجوان درباره توانایی خود در به دست آوردن و مصرف مواد مخدر است. بر اساس این دیدگاه برخی از نوجوانان به دلیل آنکه میدانند در چه محلی و چگونه مواد را به دست آورند و مصرف کنند، روی به مصرف انواع مواد میآورند. نوع دوم، خوداثربخشی امتناع است و بیانگر باور نوجوان به داشتن توانایی مقاومت در برابر فشار اجتماعی برای مصرف مواد مخدر است.
بنابراین اگر نوجوانی قصد مصرف مواد نداشته باشد ممکن است به دلیل فقدان مهارتلازم در امتناع از فشار همسالان به مصرف مواد روی آورد. به عنوان مثال مطالعات اخیر نشان داده میران مصرف حشیش با ناتوانی نوجوانان در مقابله با فشارهای اجتماعی برای مصرف الکل، سیگار و سایر موارد رابطه وجود دارد.
تحقیقات متعددی نشان میدهند، الگوی نگرشی و ذهنی افراد در خصوص اعتیاد تاکید بر افزایش شدت این آسیب در جامعه است. نگرش گروههای خاص مانند دانشجویان به اعتیاد نیز تاییدکنندهی همین ذهنیت عام است. به گونهای که دانشجویان همراه در طرحها و پیمایشهای کشوری ابراز نگرانی از شیوع مصرف مواد داشتهاند. بر اساس تحقیقات مصرف انواع مواد میان دانشجویان در زمان امتحانات به مراتب افزایش مییابد و بخش زیادی از دانشجویان حشیش و گل را اعتیادآور ندانسته و بابت مصرف آن برای خود و دوستانشان نگرانی ندارند.
در مجموع به نظر میرسد، ذهنیت عمومی مردم و گروههایی مانند دانشجویان نسبت به اعتیاد همانند آسیبی اجتماعی است؛ آسیب اجتماعی و مسئله اجتماعی در این معنا عبارت است از درگیری تعداد قابل توجهی بدان موضوع و بحران قلمداد شدن موضوعی در ذهنیت عامه مردم؛ اگرچه وجود درصدی از جرایم و آسیبها همواره در جامعه طبیعی است اما هنگامی که نرخ یک ناهنجاری و انحراف به میزان وسیعی گسترش یابد حاکی از وضعیت ویژهای است. اعتیاد میان دانشجویان میتواند نتیجه تجربه آسیبهایی باشد که موجب احساس منفی و هیجان دردآور شده و در نهایت در رفتار فرد خود را بروز میدهد. این ضربهها انواع مختلفی مانند، تجربه خشونت و سوءرفتارهایی در زندگی به صورت آسیبهای روانی،از دست دادن افراد مهم زندگی به دلیل مرگ، طلاق والدین و تجربه طرد شدن را پوشش میدهند که زمینهساز اعتیاد میان دانشجویان است.
بهبود سلامت حوزه روان برای دانشجویان میتواند انگیزه قوی در پیشگیری از مصرف مواد و درمان آن شود؛ دانشجویان ممکن است برای رفع نیازهای هیجانی خود مانند کنجکاوی مواد را تجربه کنند یا ممکن است برای تسکین فشار و استرس و فرار از واقعیت زندگی و رسیدن به آرامش به مصرف روی آورند که آموزش مهارتهای حل مسئله و افزایش توان تابآوری کمک بزرگی در پیشگیری از اعتیاد دارد.
آمارها نشان از آن دارد که میزان مصرف انواع مواد طی دهههای اخیر به ویژ میان نوجوانان و جوانان افزایش چشمگیری در سطح جهان داشته است. نتایج مصالعات متعددی که در آمریکا انجام شده حکایت از آن دارد که 31 درصد افراد علایم تشخیصی سوء مصرف مواد و 6 درصد وابستگی به الکل را طی 12 ماه گذشته تجربه کردهاند. همچنین نشان داده شده که مصرف الکل میان دانشجویان، بیشتر از سایر همسالان غیر دانشجوی خود و در مردان بیشتر از زنان شیوع دارد. در یک پژوهش داخلی برای نخستین بار نشان داده شد، وسعت مصرف سرخود داروهای اعتیادآور بسیار بالا بوده است. در واقع مصرف سرخود و بدون نسخه داروهایی مانند بنزودیازپینها، باربیتوراتها، دیفنوکسیلاک، کدئین، مورفین و پتیدین عمدتاً با هدف خوددرمانی، لذت و رفع علایم محرومیت بسیار بالا است (حدود 000/806/4 نفر در یک ماه). از میان آنها 000/121/1 نفر همزمان مواد مخدر نیز مصرف میکردند. در میان این دسته از داروها، مصرف بودن نسخه کدئین از مصرف با نسخه آن بالاتر بود. مصرف بالای کدئین ابعاد نگران کنندهای داشت و بنزودیازپین ها در رتبه بعدی بودند. [4]
[1]Ainsworth M. D. S, Blehar M. C, Waters E., Wall S., (1978). Editors. Patterns of attachment: a psychological study of the strange situation. Hillsdale, N. J: Erlbaum, 230-450.
[2]Bowlby
[3]Bowlby J. (1980). Editor. Attachment and loss: sadness and depression. New York: Basic Books.
[4]رحیمی موقر و ایزدیان، مطالعه مروری وضعیت مصرف مواد در دانشجویان کشور، نشریه پایش، بهار 1385، دوره ، 5 شماره 2.